- کینه منافقین از «یک ملت»
به گزارش مجله اجتماعی صلح
اجتماع > اجتماعی - وحید افراخته از اعضای سازمان مجاهدین خلق و یکی از آمران قتل مجید شریف واقفی بود که بعد از دستگیری در همکاری با ساواک بسیاری از اعضای سازمان را لو میدهد.
در اسنادی که از اعترافات او منتشر شده است به نقل از تقی شهرام گفته بود: «باید بهشتی را از بین ببریم... ولی چون از نظر تبلیغاتی، صلاح نیست این جریان رو شود، بهتر است از روشهای خاصی بهره گیریم؛ مثلا او را با خودرو زیر بگیریم...» این تصمیم را سازمان مجاهدین در سال53 گرفته بود.
اسدالله لاجوردی، نماینده وقت دادستان در دادگاه تقی شهرام به این بخش از اعترافات افراخته اشاره میکند و میگوید که «از دیگر موارد اتهامی او (تقی شهرام) که در دادگاه انقلاب اسلامی در سال1359 توسط دادستان ضمن قرائت کیفرخواست ذکر میشود، اقدام به ترور دکتر بهشتی در سال1353 است.
تقی شهرام از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران بود که در تیرماه58 دستگیر و در مرداد59 به اتهام صدور دستور ترور مجید شریف واقفی محاکمه و اعدام شد. با این حال ترور شهید بهشتی از دستور کار منافقین خارج نشد تا آنکه هفتم تیرماه سال1360 عملیات ترور برعهده محمدرضا کلاهی گذاشته شد. این گزارش به بازخوانی حادثه هفتم تیر و به چرایی ترور شهید بهشتی بهدست منافقین پرداخته است.
سازمان مجاهدین خلق برای نخستینبار در سال1353 تصمیم به ترور آیتالله بهشتی میگیرد؛ در فیلمی که از دادگاه تقی شهرام در سال1359 موجود است به این تصمیم اشاره شده است. روایت پیاده شده این فیلم به این شرح است:
نماینده دادستان (اسدالله لاجوردی): من از محضر دادگاه اجازه میخوام یه قسمتی از اعترافات آقای وحید افراخته در رابطه با کارهایی که آقای تقی شهرام کرده و قصد داشته بکند اینجا قرائت کنم.
خیلی مختصر قاضی (حاکم شرع): البته چند لحظهای مانع نداره اما
نماینده دادستان: «کوتاه، سؤال شده ازش که اطلاعات خودتان را درباره محمدتقی شهرام از بدو آشنایی تاکنون بیان کنید.مطالب زیادی هست که من به یه نکته خاصش فقط میخوام اینجا اشاره کنم. تقی شهرام را من نخستینبار در تابستان53 در منزل مختاری دیدم، میدانید که آقای تقی شهرام از وحید افراخته بهعنوان دژ تسخیرناپذیر یاد کرده با این توجه این مطالب رو گوش بفرمایید: این فرد در گذشته، جزو ردههای بالا در گروه بود و پس از فرارش از زندان به ردههای بالا رسید و بعد از معدوم شدن رضا رضایی عملا رهبری گروه را به چنگ گرفت و کارها را قبضه کرد. عامل اصلی مارکسیست شدن گروه او بود.
فردی است مُزّوِر و جاهطلب که به سختی به عیوب افراد حمله کرده و عیوب خود را پنهان میکند. باز مطالب دیگهای داره، برای تهیه بیانیهای که مارکسیست بودن گروه را اعلام کرد وقت زیادی میگذاشت و کوشش داشت بهنحوی با فداییها برخورد کند که عملا رهبری اونها را بهدست بگیرد و 2گروه در یک پروسه طولانی یکی شوند. بسیار ضدمذهبی است. طرح کشتن مخفیانه آقای بهشتی از اوست، قصد داشته ببینید بهخاطر روحیه ضدمذهبی که داشته به همون رفقای درون سازمانش اکتفا نمیکرده حتی آیتالله بهشتی رو هم تصمیم داشته ترور کنه.»
بعدها محمدرضا حسینیبهشتی، فرزند آیتالله بهشتی در اینباره در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا میگوید: «سال54 وقتی در داخل سازمان مجاهدین انشعاب پیش آمده بود، شورای مرکزی تصمیم گرفته بود افرادی را حذف فیزیکی کند و آن سال هم پیشنهاد حذف ایشان مطرح شده بود. اصلا نمیتوانید تصور کنید، من تا اسنادش را ندیدم، باورم نشد. خیلی عجیب است. علتش هم این بود که بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مرحوم بهشتی گفته بود که من دیگر سازمان را نمیشناسم و نمیدانم چه کسانی هستند. بنابراین، کمکهای مالیای که قبلا جمعهایی انجام میدادند و ایشان هم نظر مثبت داشت، قطع شد.
مجاهدین گفته بودند برای اینکه بهشتی شهرت پیدا نکند و قهرمان نشود، ماشینی ایشان را زیر کند. اگر من دستخط وحید افراخته را ندیده بودم، باورم نمیشد. بعد از سال60 من این دستخط را دیدم. اینکه فردی در معرض این ترور باشد، غیرمنتظره نبود اما اینکه به شکل انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری باشد و در آن جمع 72نفره، واقعهای بود که کشور را تکان داد و نبود ایشان در کشور یکباره معلوم شد. افرادی که از وزرا و نمایندگان مجلس بودند، سازندگی و خودساختگیشان مربوط به شرایط سخت قبل از انقلاب بود و از این جهت ارزشمند بودند.»
- چرا منافقین بهشتی را ترور کردند
بعد از انقلاب ترور شهید بهشتی همچنان در دستور کار منافقین بود اما بستر این ترور ماهها قبل آماده شده بود. شعارهایی که علیه شهید بهشتی داده میشد؛ اتهاماتی که به او زده میشد از یک برنامه جدی برای ترور شخصیتی و سپس حذف فیزیکی شهید بهشتی حکایت داشت. امام خمینی(ره) در نخستین سخنرانی بعد از شهادت آیتالله بهشتی به این قضیه اشاره فرمودند:
«این آقای بهشتی مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسی مینشستی، میدیدی که دو نفر آدم به هم میرسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دستهای مرگ برکی، «طالقانی را تو کشتی» [میگفتند.] خوب، شما ببینید چه ظلمی [بود] به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیلههایی این را میخواستند بیرون کنند. خوب، حالا رفته است کنار، ولی اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمیشود؛ مردم بیشتر میفهمند که شما چه کاره بودید و میخواستید چه بکنید.» (صحیفه امام؛ جلد 15؛ صفحه 17)
امام خمینی در سخنرانی 11تیرماه نیز در جمع خانوادههای شهدای هفتم تیر این ترورها را برنامهریزی شده و منتظره عنوان میکنند و میفرمایند: «این طور نبود که من باب اتفاق یک کسی مرحوم مطهری را ترور کند یا مرحوم مفتح را یا آقای هاشمی را یا آقای خامنهای را یا مرحوم بهشتی را یا این وزرایی که برای اسلام هر کدام ارزشمند بودند و آن وکلایی که متعهد و مفید بودند. مسئله یک مسئله تنظیم شده بود و هست.» (صحیفه امام؛ جلد 15؛ صفحه 22)
آمادهسازی زمینههای ترور شهید بهشتی را محمدرضا بهشتی در گفتوگو با ایسنا اینگونه بیان میکند: «نمیتوانید تصورش را بکنید که الحمدلله اسم ما بر در و دیوار شهر با چه اوصافی نوشته میشد تا جایی که بیشرمانه مینوشتند «بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی». عکسهایش را ما داریم. خیلی عجیب بود. بهرغم آن روحیههایی که عرض کردم در مورد ایشان، این مشخصاً حرکت سیاسی - اجتماعی بود که روی ایشان متمرکز شد.
خردبینی و کوچکبینی بود که تاب دیدن افراد تواناتر از خود را نداشتند. متهم به انحصارطلبی شد، درحالیکه چنین چیزی را در روحیه ایشان واقعاً سراغ نداشتیم. میخواست همه با هم همراه شوند و حاضر بود تاوان این همراهی را هم بدهد. من را سراغ دو نفر فرستاد که بیایند و عضو شورای مرکزی حزب شوند که اگر بگویم برای شما باورنکردنی است.
ایشان دعوت کرد که به حزب ملحق شوند. نیامدند. آمادگی همکاری را داشت و دعوت کرد، اما آنها نیامدند. اینها باعث شد که مرحوم بهشتی هرچه به حوادث سال60 نزدیک شدیم، بهخصوص وقتی فضای ترور در کشور ایجاد شد، بهطور طبیعی ایشان در معرض ترور بودند و ماهها بود که فکر میکردیم ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. در مواردی هم پیش آمده بود که هدف حذف فیزیکی قرار گرفتند که نباشند. وقتی کسانی در عرصه اجتماعی و فکری نمیتوانند فردی را برتابند آخرین چیزی که به ذهنشان میرسد، حذف فیزیکی است.»
در اصل کینهای که منافقین از شهید بهشتی به دل گرفته بودند بهخاطر توان سازماندهی؛ قدرت کادرسازی، تصمیمگیریهای درست و دقیق و بالاخر شخصیتی از بهشتی بود که او را در نگاه منافقین بهعنوان امید ادامه انقلاب جلوه کند.شهید بهشتی چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، «با یاری جوانانی که تربیت کرده بود، حزب قدرتمند «جمهوری اسلامی» را تشکیل داد» تا بتواند در اوضاع نابسامان کشور، ضعف تشکیلاتی و ساختاری نیروهای مسلمان انقلابی را جبران کرده و عرصه سیاسی را برای فعالیت گروههای مخالف تنگتر نماید.»
پس از آنکه دولت بازرگان استعفا کرد و اداره کشور بهعهده شورای انقلاب گذاشته شد، دکتر بهشتی «برگزاری همهپرسی، استفاده از نیروهای مؤمن به انقلاب، پاکسازی مؤسسات و ایجاد نظام اداری متناسب با انقلاب، تهیه طرحهای مناسب با بهسازی زندگی محرومان، گامهای مؤثر در راهحل مشکل زمین و مبارزه با فئودالیسم و همبستگی بیشتر با کشورهای انقلابی و اسلامی را رئوس کار شورای انقلاب معرفی کرد. اهدافی که دقیقاً ماهیت انقلابی داشته و برخلاف سمتگیری دولت موقت بودند.
پایگاه اطلاعرسانی قربانیان ترور درباره زمینههای ترور شهید بهشتی این تحلیل را مینویسد: باور کادر رهبری مجاهدین خلق این بود که با ترور شهید بهشتی نظام را از پا درمیآورد. البته آنها قبل از این سعی کرده بودند حضرت آیتالله خامنهای را از بین ببرند. شهید بهشتی از نظر آنها مهره کلیدی انقلاب بود. حذف وی امیدی بود برای آغاز تکرار انقلابی که انتظار و آرزویش را میکشیدند.
اما شهید بهشتی تنها بهخاطر اینکه «امید ادامه انقلاب بود» در لیست به گفته مجاهدین «خمسه خبیثه» قرار نداشت. مجاهدین از جهات دیگری نیز از وی دل خوشی نداشتند. نباید از نظر دور داشت که شهید بهشتی نایبرئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. این مجلس برای تدوین قانون اساسی و به دستور امامخمینی(ره) در 12مرداد 1358تشکیل شد. بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست وی برگزار میشد.
قانون اساسی که در نهایت در 12فصل و 175اصل و یک مقدمه و مؤخره تدوین شد نتیجه تلاشهای شهید بهشتی و همفکری و همکاری وی با دیگران بود. مجاهدین خلق قانون اساسی که مجلس خبرگان تهیه و تدوین کرد را قبول نداشت و بهدلیل نقش شهید بهشتی در تدوین آن وی را به چشم یک عنصر برجسته انقلابی میدید که باید در لیست ترور قرار گیرد.
- غایبان جلسه حزب؛ از هاشمی تا میرسلیم
جلسه هفتگی حزب جمهوری اسلامی یکشنبه شبها پس از نماز مغرب و عشا در دفتر مرکزی حزب جمهوری تشکیل میشد و در آن مسئولین مختلف مملکتی شرکت میکردند. قبل از نماز مغرب و عشا جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد که موضوع آن شب جلسه، بررسی صلاحیت میرحسین موسوی برای تصدی پست وزارت امور خارجه بود. با پایان یافتن جلسه حزب و نزدیک شدن به غروب آفتاب، کمکم رفت و آمدها به حزب بیشتر میشد.
افرادی که برای جلسه بعد از نماز دعوت شده بودند میآمدند و افرادی نیز جلسه را ترک میکردند. ازجمله این افراد مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بود که علت نماندنش در حزب را قرار ملاقات با پزشکان معالج آیتالله خامنهای در بیمارستان و همچنین قرار با مرحوم حاج احمد خمینی در منزل مطرح میکند. (یک روز قبل از حادثه هفتم تیر؛ آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر مورد سوءقصد گروه فرقان قرار گرفته و روز هفتم تیر در بیمارستان بستری بودند).
آن روز ناطق نوری در اوین با آیتالله محمدی گیلانی و شهید لاجوردی جلسه داشت. عسگراولادی که روزه بود، به پیشنهاد شهید درخشان جلسه را ترک میکند، محمد هاشمی، نبوی و میرسلیم هم هر یک بهعلتی از حزب بیرون رفتند اما محمدرضا کلاهی که ماموریت انتقال بمب به دفتر را داشت تمام تلاش خود را بهکار میگرفت تا افراد بیشتری را به سالن بکشاند. از قبل نیز با همه تماس گرفته و تأکید کرده بود که «جلسه امشب خیلی مهم است، حتما تشریف بیاورید» به بعضیها گفته بود که اگر مهمان هم دارید میتوانید با خود بیاورید.
- کلاهی؛ از نفوذ تا زندگی پنهانی
محمدرضا کلاهی، اهل تهران، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت از دانشجویان، هوادار مجاهدین بود که بعد از مدتی به توصیه سازمان به ظاهر تغییر موضع داده، هوادار حزب جمهوری اسلامی میشود. ابتدا بهعنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر واقع در خیابان پاستور شروع بهکار میکند و سپس به تشکیلات دفتر مرکزی حزب جمهوری وارد میشود.
[او] با توجه به تخصص فنی و نیز نظم و دقتی که در انجام امور داشت، به سرعت مورد توجه قرار گرفته، مسئول برگزاری جلسات و کنفرانسهای حزب میشود.ضمن آنکه حفاظت سالن نیز بهعهده او بوده است. وی اطلاعات درون حزب ازجمله زمان برگزاری جلسات نوبتی شورای مرکزی و دیگر برنامههای دبیرخانه حزب را به سازمان اطلاع میدهد. کلاهی مسئول برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی بود. وی همچنین تکنسین برق بود و در عین حال کارتهای دعوت حزب جمهوری اسلامی را تنظیم میکرد. او توانسته بود خودش را در میان نیروهای حزباللهی حزب جمهوری اسلامی جا بیندازد و خودش را یک نیروی مومن، معتقد و حزباللهی معرفی کند. با این حال برخی نیروهای حزب وی را فردی مشکوک میدانستند که قابل اعتماد نبود.
محمدی ریشهری نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در خاطرات خود درباره کلاهی مینویسد: محمدرضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خطدهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی کرده، ضمن اینکه در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است، بهعنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولی عصر (تهران) واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت کرده و بهتدریج با هدایت منافقین، وارد حزب جمهوری اسلامی میشود.
کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار میگیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها یا جلسات بوده، ضمن اینکه حفاظت سالن نیز بهعهده او بوده است. او مستقیما زیرنظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است.
کلاهی از تاریخ 1/9/1359در منزل شخصی فردی به نام سعید عباس مودبصفت، بهعنوان مستأجر و بهصورت انفرادی زندگی میکرده و بعضا افرادی را نیز با خود به منزل میآورده است. وی ساعت 7صبح از خانه خارج میشده و حدود 8شب به خانه باز میگشت و در رفتوآمد بسیار محتاط و مرتبا خودش را چک میکرد و حتی برای رفتن به دستشویی، در اتاق خودش را قفل میکرده است.
وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل میکرده و چون رفتوآمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار میگرفت.پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، او متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتا از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد.
در مقطعی که وی در ایران مخفی بود، گزارشهای متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاهبیشه، قلعه میرفتاح در اطراف همدان، واصل میشد که با مراجعه تیمهای عملیاتی، نتیجهای حاصل نشد.در ایامی که وی مخفی شده بود، برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی ازجمله برادرش محسن که همافر ناجا بوده، چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند، اما نتیجه مثبتی نداشت.
نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت میکرده و با یکی از منافقین با نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، ازدواج میکند. چندسال پیش خبری مبنی بر اینکه کلاهی و کشمیری (عامل انفجار دفتر نخستوزیری) در آلمان دیده شدهاند منتشر شد.
سال قبل نیز خبری منتشر و گفته شد بهدنبال همکاریهای پلیس اینترپل و پیگیریهای پلیس ایران، یکی از عناصر گروهک تروریستی منافقین که در انفجار حزب جمهوری دست داشت در کشور آلبانی شناسایی و دستگیر شد. برخی ذهنها به این سمت رفت که کلاهی دستگیر شده، اما مقامات نیروی انتظامی اعلام کردند که فرد مذکور یک زن است اگرچه دولت آلبانی از استرداد این شخص هم سرباز زد.
بازنشر مطالب و اخبار گروه خبری
پایگاه تحلیلی خبری صلحاگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار پایگاه تحلیلی خبری صلح برای ما ارسال نمایید.
قوانین خبریار پایگاه تحلیلی خبری صلح
- در صورت تمایل اعلام نمایید تا اخبار و گزارش ها با نام خود شما منتشر گردد.
- شما می توانید از بخش خبریار پایگاه تحلیلی خبری صلح، اخبار و گزارش های خود را ارسال نمایید.
- شما می توانید اخبار و گزارش ها را به ایمیل solhkhabar@yahoo.com ارسال نمایید.
- لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
- از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی اکیدا خودداری فرمایید.
- از ارسال کاریکاتورهای توهین آمیز یا تصاویر موهن اکیدا خودداری فرمایید.
- رعایت کپی رایت در مطالب ارسالی الزامی است.
- در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربر خاطی بلافاصله حذف می گردد.
گروه وبگردی و خبریار پایگاه تحلیلی خبری صلح